چه حس خوبیه تنهایی.تقریبا تمام پسرای دوروبرمو پروندم.واقعا دیگه حال و حوصله ی هیچکدومشونو ندارم.واسه خود خودمم.
راحت میرم تو فیس بوک.بعد ۴سال عضو بودن مجبورم کرد که دیگه نرم.۳ماهم نرفتم ولی دیگه خسته شدم دوباره بلزش کردم.بعد ۳سال نوشتن وبلاگمو پیدا کرد و مجبورم کرد پاکش کنم ولی الان دوباره مینویسم.خوشحالم که دیگه نیست و من راحتم...
خدا نکنه پریشون باشی خداوند کریم و رحیم است توکل کن بر ذات
پاکش
چشم خانومی
پس نوشتنو شروع کن
حتما عزیزم
آزادی...
ولی من آدرست رو ندادم
آجی یکی دنبالت میگشت همیشه
فدات که انقدر امینی