یک دختر پریشون

مینویسم که یادم بمونه چی بودم و چی هستم

یک دختر پریشون

مینویسم که یادم بمونه چی بودم و چی هستم

روزمرگی

دلم هوس مشروب کرده،مستی می خوام،بغل توپ میخوام.

حالم داره از این یکنواختی بهم میخوره اه.

آخه این چه زندگی که ما داریم؟؟؟؟


تازه از تهران برگشتم ولی اونجا هم تنوعو پیدا نکردم،نمیدونم شاید باید برم شیراز،آخه اونجا خاطره زیاد داشتم.خوشی زیاد داشتم...


من تنوع می خوام،عشق می خوام،بغل می خوام،آقا جون مگه خواسته ی زیادیه که بخوای صبحا با صدای کسی که دوسش داری از خواب بلند بشی؟؟؟؟


گند بزنن این یکنواختیو.


پیربابا رفته دبی،گوشیش خاموشه چون دلم واسش تنگ میشدو خودمو لوس کردم واسش گوشیشو آف کرد،آخه این چه زندگییه؟؟؟چند روز آخری که تهران بودم رسما کوفتم شده بود چون این الاخ گوشیش آف بود.


واقعا کسی پیدا میشه که منو واسه خود خودم بخواد نه هیکلم نه صورتم نه شاد بودنم،واسه خودم بخواد...



(پیربابا یکی از دوستامه که به تازگی از نامزد سابقش جدا شده،چون 33و34 سالشه من بهش میگم پیربابا )